۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

20 عامل شارژ مغزکدامند؟

مغز آدمیزاد فقط چند صد گرم است. اما با همین چند صد گرم، کلیدهای بسیاری از رازهای زندگی گشوده شده است و می‌شود؛ معماهایی که حتی تصور حل‌شدن‌شان سخت است. این جسم خاکستری می‌تواند بزر‌گ‌ترین موفقیت‌ها و توانایی‌ها را برای رویایی با سختی‌ها در ما ایجاد کند.

با این حال، خیلی از ما به این قدرت واقف نیستیم و از این پتانسیل فوق‌العاده استفاده مطلوبی نمی‌کنیم.

با این همه و صرف‌نظر از سن، جنسیت، مذهب و اعتقادتان، اگر بخواهیم زندگی موفق‌تری داشته باشیم، باید از این گاو صندوق خاکستری استفاده بهتری کنیم. این توصیه‌های 20 گانه قرار است کمک ‌مان کند قدر این گاوصندوق را بیش از پیش بدانیم.

1- نفس عمیق بکشید

هوای بیشتر یعنی اکسیژن بیشتر در خون و اکسیژن بیشتر در خون یعنی به کار افتادن موتور مغز. هوا به اندازه کافی در اطراف همه ما وجود دارد، کافی است بینی خود را باز کنید و شش‌های‌تان را پر از هوا کنید. چند نفس عمیق می‌تواند علاوه بر روشن کردن موتور مغز به شما آرامش ببخشد و کمک کند در فضای مناسب‌تری فکر کنید.

2- تمرکز را یاد بگیرید

فکر نکنید قرار است کار خیلی سختی انجام بدهید. کافی است همین الان چشم‌های‌تان را ببندید و تمام حواس‌تان را بدهید به تنفس‌تان. عضله‌های‌تان را در حالت انقباض قرار دهید و بعدش کم‌کم با بیرون دادن هوا، این عضله‌ها را از همدیگر باز کنید. وقتی ذهن شما بین مسایل مختلف سرگردان است، نمی‌تواند درست کار کند؛ در حالی که 5 یا 10 دقیقه تمرکز می‌تواند شما را آرام کند و ذهن شما را از گرد و غبارهای سرگردان پاک کند و شما را آماده کند برای تفکر کردن درست.

3- درست بنشینید و دل‌تان را بدهید به محاسبات ذهنی

این عمل را با چند بار در روز انجام دادن برای خودتان تبدیل به عادت کنید. وقتی که توی اتوبوس، محل کار و در صف انتظار بی‌کار هستید، شروع کنید به جمع، تفریق، ضرب و تقسیم اعداد. اگر جذر بلدید، جذر بگیرید یا روزی یک اتحاد ریاضی را برای خودتان دوره کنید. شاید بگویید من از ریاضی در زمان مدرسه هم متنفر بودم، حالا چه ‌طور این کار را بکنم؟ نمی‌دانم چه‌طور اما با این کار ذهن‌تان را ورزش می‌دهید و آماده تجزیه و تحلیل مسایل می‌کنید.

تا حالا شده احساس کنید ذهن‌تان قفل کرده و تبدیل به یک تکه سنگ شده که همه دارایی‌تان ( منظور دارایی ذهنی است ) را درون خودش ضبط کرده... خب! اگر زیاد دچار این حالت می‌شوید، خاطرات کودکی را کنار بگذارید و با درس ریاضی صلح کنید. می‌توانید از عملیات‌ ساده شروع کنید و بعد از مدتی از تاثیر این کار بر قوای فکری‌تان متحیر شوید!

4- فسفر و ویتامین B6 را به خاطر بسپارید

در تحقیقات آزمایشگاهی ثابت شده است که برای بالا بردن میزان هوشیاری، ویتامین B6 و فسفر نقش مهمی دارند. آنها ارتباط بین سلولی را فعال می‌کنند. بر میزان رشد سلول‌ها اثر می‌گذارند و سلول‌ها را برای فعالیت آماده می‌کنند. به زبان دیگر این دو می‌توانند به قدرت ذهن شما کمک کنند، در حالی که عوارض جانبی این دو تا به امروز ثابت نشده است.

5- به حل مساله عادت کنید

همه ما در زندگی‌‌مان مشکل داریم. این جمله به خودی خود خیلی زیبا و آرامش‌دهنده است اما خیلی هم احمقانه است، چرا که زندگی کردن با مشکلات مثل راه رفتن در یک ساحل سنگی با پای برهنه می‌ماند. وقتی مشکلی هست، یعنی باید راه‌حلی هم باشد و راه حل از ذهن شما زاییده می‌شود؛ ذهنی که قدرت حل کردن مسایل را دارد اما ما با تنبلی و فلسفه‌های پوچ و بیهوده ساختن -چیزی شبیه جمله بالا- از آن می‌گذریم. اگر می‌‌خواهید زندگی بهتری داشته باشید، روی حل مشکلات تمرکز کنید؛ نه زندگی با مشکلات.

6- اوقات مرده‌تان را احیا کنید

شاید بگویید این موضوع چه ربطی دارد به پرورش قوای ذهنی؟! خب، تصور کنید در یک اتاق انتظار هستید یا در حال جمع و جور کردن وسایل اتاق. آیا ذهن شما خاموش است؟ یعنی فقط به باز شدن در اتاق فردی می‌اندیشید که منتظرش هستید و یا تنها در ذهن‌تان لباس‌های‌تان را نظم و ترتیب می‌دهید؟ بدون شک این طور نیست. شما در حال فکر کردن هستید و متاسفانه خیلی وقت‌ها در حال مرور حرف‌های دیگران؛ و این یعنی اتلاف وقت! در حالی که با گوش کردن به یک نوار زبان یا یک کتاب صوتی می‌توانستید مغزتان را در جهت مثبت حرکت بدهید. شما در هر سال، حداقل 200 ساعت را در ماشین می‌گذرانید. فکر نمی‌کنید در این 200 ساعت می‌توانید حداقل چند آلبوم موسیقی، کتاب صوتی و... گوش کنید؟

7- زبان یاد بگیرید

تحقیق‌های مختلف نشان داده است که یادگیری یک زبان جدید می‌تواند عمر فعالیت ذهنی‌ را بالا ببرد؛ می‌تواند دریچه نگاه را عوض کند و این می‌تواند یک تمرین عالی برای ذهن به خواب رفته خیلی از ما باشد.

8- رزماری استشمام کنید

استشمام بوی گیاه رزماری می‌تواند باعث تمرکز شود و این چیزی است که تجربه بسیاری از افراد به علاوه تحقیقات بر آن صحه گذاشته است. امتحان کنید! رزماری در قفسه ادویه آشپزخانه خیلی از خانه‌ها پیدا می‌شود.

9- آگاهی را تمرین کنید

کلمه و حالت مقابل تمرکز کردن، گیج زدن است. شما وقتی تمرکزتان را از دست می‌دهید گاهی قادر به انجام دادن کارهای خیلی عادی خود هم نیستید؛ مثلا یک روز برای پارک ماشین‌تان دچار مشکل می‌‌شوید و هر کاری می‌کنید نمی‌توانید یک پارک ساده را انجام بدهید. چرا؟ چون ذهن شما مغشوش است و نمی‌تواند تجزیه و تحلیل‌های درست داشته باشد.

باید یاد بگیرید چگونه ذهن شلوغ‌تان را که مدام به هر طرف سرکی می‌کشد، متوقف کنید. موضوعی را که باعث این به هم ریختگی شده است را پیدا کنید.

گاهی دلیل این اغتشاش ذهنی شما خیلی پیش پا افتاده است. شما در ذهن‌تان به دنبال یک شماره تلفن می‌گردید یا ذهن‌تان مشغول این قضیه شده که چک شما پاس شده یا نه؟ یا حقوق‌تان واریز شده؟ همین اغتشاش‌های کوچک گاه باعث مصیبت‌های بزرگ می‌شود چون جلوی دید درست مغزتان، یعنی همان گاوصندوق خاکستری ارزشمندتان، را می‌گیرد و آن را تیره و تار می‌کند.

10- نوشتن را جدی بگیرید

نوشتن به دلایل بسیاری برای فعالیت ذهنی شما مفید است. با نوشتن می‌توانید به ذهن‌تان بگویید چه چیزی مهم است، چه کاری را باید انجام بدهید، چه کاری را می‌توانید به آینده واگذار کنید و گاهی احساس واقعی‌تان را بروز بدهید. داشتن یک دفترچه کارهای روزانه خیلی مهم است. فرقی هم نمی‌کند شما اهل نوشتن حساب و کتاب ریاضی در آن باشید، شعر بنویسید، برنامه فردای‌تان را یادداشت کنید، داستانی را بنویسید یا نقل‌قولی را. نوشتن در هر شاخه‌ای که باشد می‌تواند ذهن شما را رشد دهد.

11- موتزارت گوش کنید

نتیجه تحقیقی در دانشگاه کالیفرنیا نشان داده است بچه‌هایی که در حال آموزش پیانو هستند و یا به هر حال، ساز دیگری دارند؛ در حل معما بهتر از بچه‌های دیگری هستند که کلا با موسیقی رابطه‌ای ندارند و هنگامی که تستی از آنها گرفته شده، بچه‌های گروه موسیقی درصد هوشی‌شان 80 درصد بالاتر از بچه‌های دیگری بود که به کل با موسیقی رابطه‌ای نداشتند.

در یک تحقیق و بررسی دیگر هم به 36 دانش‌آموز در سه مرحله تست‌های روان داده شد و قبل از اولین تست یکی از سونات موتزارت پخش شد. قبل از تست دوم یک موسیقی آرام و قبل از تست سوم هیچ موسیقی پخش نشد. نتیجه جالب بود. میانگین نمرات افراد در اولین تست: 119، دومین: 111 و سومین: 110 بود، یعنی گوش دادن به موسیقی موتزارت چیزی حدود 9 نمره روی بچه‌ها تاثیر گذاشته بود.

12- حس ششم‌تان را تقویت کنید

داشتن حس ششم یکی از مهم‌ترین قدرت‌های ذهنی است. آدم‌های بزرگ بسیاری دلیل موفقیت‌شان را در اعتماد کردن به این احساس می‌دانستند. افرادی مثل اینشتین که به این قدرت خود باور داشته‌اند. ساده از کنار این حس نگذرید. اگر فکر می‌کنید ذهن‌تان در حال گوشزد کردن مطلبی به شماست، آن را جدی بگیرید.

13- موذی‌های آلرژی‌زا را بشناسید

اطراف‌تان را به دقت زیر نظر داشته باشید و مواد غذایی‌ای را که برای شما مشکل ایجاد می‌کنند، بشناسید. بیماری‌های گوارشی می‌تواند تاثیر زیادی روی فعالیت مغزی شما داشته باشد و خلل در فعالیت مغز؛ یعنی آدمی که مدام گیج می‌زند و به در و دیوار می‌خورد و نمی‌تواند درست عمل کند.

14- قدرت خواب را دست‌کم نگیرید

مدت زمانی که باید در طول شبانه‌روز بخوابید به طور متوسط 7 ساعت است اما آنچه مهم‌تر از کمیت زمان خواب است، کیفیت خواب است. گاهی 10 ساعت خوابیده‌اید اما خسته و کسل هستید و گاهی تنها 3 ساعت خوابیده‌اید اما نه احساس خواب‌آلودگی دارید، ‌نه خستگی! اگر خواب راحتی ندارید، حتما به دنبال حل مشکل باشید چون خواب بد مساوی است با گریپاژ کردن موتور مغز.

نکته مهم دیگری هم که بسیاری از محققان به اهمیت آن اشاره می‌کنند، خواب کوتاه عصرگاهی است! یک چرت سبک می‌تواند مغز شما را برای ادامه روز شارژ کند. بهتر است کمی دور از چشم همکارها گاهی سرتان را روی میز بگذارید و...

15- تاثیر کافئین را روی خودتان آزمایش کنید

درباره کافئین و تاثیرات آن روی قدرت ذهن هم بررسی‌های زیادی انجام گرفته است. این بررسی‌ها دو گروه را کاملا از هم متمایز کرده‌اند؛ گروهی که کافئین باعث هوشیاری بیشترشان می‌شود و گروهی که کافئین، آنها را دچار کرختی و سردرد می‌کند.

شما با توجه به خصوصیات خودتان می‌توانید کافئین را مورد استفاده قرار بدهید اما بسیاری از تحقیق‌ها در این نقطه با هم موافق هستند که کافئین در زمان کوتاه مثبت‌ و در بلندمدت روی فعالیت ذهنی بی‌اثر است.

16- از مصرف قندها بکاهید

کربوهیدرات‌ها می‌توانند در فعالیت ذهنی شما اختلال ایجاد کنند تا جایی که به شکر صفت افسرده‌کننده داده‌اند؛ به طور مثال بررسی‌ها درباره انسولین نشان داده وقتی انسولین وارد رگ می‌شود، موجب انقباض ر‌گ‌ها و عدم خون‌رسانی درست می‌شود. این موارد را هم به شکر و اثرات منفی‌اش اضافه کنید: پاستا، نان سفید، چیپس‌های سیب‌زمینی!

17- تندخوانی را یاد بگیرید

برخلاف خیلی از باورها، بیشتر ذخیره‌های ذهنی ما همان‌هایی هستند که در زمان کوتاه‌تری خوانده شده‌اند. تلاش کردن برای کوتاه کردن زمان یادگیری - به نوعی تندخوانی و تندفهمی- سرعت ذهن را بالا می‌برد.

18- ورزش کنید

بررسی‌ها نشان داده است که بعد از 10 دقیقه ورزش ایروبیک فعالیت ذهنی سرعت بیشتری می‌گیرد. اگر احساس می‌کنید ذهن‌تان خسته شده از جای‌تان بلند شوید و تنها 10 دقیقه پیاده‌روی کنید و یا حداقل درجا بزنید.

19- با دوست‌خیالی‌تان حرف بزنید

حتما با خواندن دو کلمه " دوست‌خیالی " خنده‌ای به لب‌تان آمده چون یاد کودکی و دوست‌های خیالی‌تان افتاده‌اید.

بعد از مرور این خاطره جالب است بدانید صحبت کردن و راه‌حل گرفتن از دوست خیالی می‌تواند راه خوبی باشد برای انتقال اطلاعات از ذهن ناخودآگاه به خودآگاه. برای رسیدن به این حالت - اگر این عادت را سال‌ها است ترک کرده‌اید- خودتان را در حالت مکالمه با فردی قرار دهید که بسیار باهوش و فهمیده است.

از او سوال بپرسید و خوب به راه‌حل‌هایش گوش کنید! تعجب نکنید؛ مغز شما در حال جواب دادن به شما است!

20- نکته‌برداری کنید

وقتی در حال یادگیری هستید،‌ یادداشت‌برداری کنید و بعد از تمام شدن برنامه در مقابل جمله‌هایی که نوشته‌اید یک " چرا؟ " بگذارید و سعی کنید به آنها جواب بدهید؛ آنها را رد کنید یا برای قبول کردن‌شان دلیل بیاورید. با این کار در درجه اول باعث ثابت شدن مطلب در ذهن‌تان و در درجه دوم باعث بالا رفتن قدرت تحلیل خودتان می‌شوید.

منبع/هفته نامه سلامت

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

داستان تخته نرد

هیچ میدانید تخته نرد چگونه و توسط چه کسی ابداع شد و چه فلسفه زیبا و عبرت آموزی در پس آن نهان است؟

تخته نرد توسط بزرگمهر ابداع شد و اما داستان پیدایشش:

در زمان پادشاهی انوشیروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «دیورسام بزرگ» برای سنجش خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره های آن از زمرد و یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و «تخت ریتوس» دانا را نیز گماردهء انجام این کار ساخت.

او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند. پس یا روش و شیوهء آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم (شطرنج) بازگویید و یا پس از این ساو و باج برای ما بفرستید».

شاه ایران پس از خواندن نامه چهل روز زمان خواست و هیچ یک از دانایان در این چند روز چاره و روش آن را نیافت، تا اینکه روز چهلم بزرگمهر كه وانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: «این شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند كه دو طرف با مهره های خود با هم می‌جنگند و هر كدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود.» و رازهای کامل بازی شطرنج و روش چیدن مهره ها را گفت.

شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد. پس از آن «تخت ریتوس» با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد.

روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیلۀ بازی دیگری را نشان داد و گفت: اگر شما این را پاسخ دادید ما باجگزار شما میشویم و اگر نتوانستید باید باجگذار ما باشید.» دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن سرزمین نتوانستند «وین اردشیر» را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان پذیرفت كه باجگذار ایران باشد.

فلسفه پیدایش

30 مهره : نشان گر 30 شبانه روز یک ماه

24 خانه : نشان گر 24 ساعت شبانه روز

4 قسمت زمین : 4 فصل سال

5 دست بازی : 5 وقت یک شبانه روز

2 رنگ سیاه و سپید : شب و روز

هر طرف زمین 12 خانه دارد : 12 ماه سال

تخته نرد : کره زمین

زمین بازی : آسمان

تاس : ستاره بخت و اقبال

گردش تاس ها : گردش ایام

مهره ها: انسان ها

گردش مهره در زمین: حرکت انسان ها (زندگی)

برداشتن مهره در پایان هر بازی: مرگ انسان ها

اعداد تاس :

1 - یکتایی و خداپرستی

2 - آسمان و زمین

3 - پندار نیک ؛ گفتار نیک ، کردار نیک

4 - اباختر (شمال) ، نیمروز (جنوب)، خاور (شرق)، باختر (غرب)

5 خورشید، ماه ، ستاره ، آتش ، رعد (ابر و باد و مه و خورشید و فلک)

6 - شش روز آفرینش

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

شعر yesterday when I was young



http://redsong.ir

متن انگلیسی آهنگ


Yesterday When I Was Young

Yesterday when I was young
yesterday when I was young
the taste of life was sweet as rain upon my tongue
I teased at life as if it were a foolish game
the way the evening breeze may tease a candle flame
the thousand dreams I dreamed, the splendid things I planned
I always built, alas, on weak and shifting sand
I lived by night and shunned the naked light of day
and only now I see how the years ran away

Yesterday when I was young
so many drinking songs were waiting to be sung
so many wayward pleasures lay in store for me
and so much pain my dazzled eyes refused to see
I ran so fast that time and youth at last ran out
I never stopped to think what life was all about
and every conversation I can now recall
concerned itself with me, and nothing else at all

Yesterday the moon was blue
and every crazy day brought something new to do
I used my magic age as if it were a wand
and never saw the waste and emptiness beyond
the game of love I played with arrogance and pride

and every flame I lit too quickly, quickly died
the friends I made all seemed somehow to drift away
and only I am left on stage to end the play
there are so many songs in me that won't be sung
I feel the bitter taste of tears upon my tongue
the time has come for me to pay for
yesterday when I was young

--------------------------------------------------------------------

ترجمه فارسی آهنگ

آن روزها وقتي که جوان بودم

آن روزها وقتي که جوان بودم
آن روزها وقتي که جوان بودم
طعم زندگي به شيريني قطره‌هاي باران بود بر زبانم.
سر به سر زندگي مي‌گذاشتم،
تو گويي بازي احمقانه‌اي است.
همان‌گونه که نسيم شامگاهي
سر به سر شعله شمع مي‌گذارد.
هزاران رويا در سر،
و چه برنامه‌هاي باشکوهي براي خود داشتم.
دريغا که هر چه مي‌ساختم، بر شن‌هاي روان مي‌ساختم،
شب‌ها مي‌زيستم و از نور عريان روز مي‌گريختم.
و اکنون تنها مي‌‌بينم که سال‌ها چگونه از برابرم مي‌گريزند.

آن روزها وقتي که جوان بودم
چه بسيار ترانه‌هاي سرمستي که در انتظار سرودن بودند.
چه بسيار سرخوشي‌هايي که در انتظار من بودند
و جه بسيار درد و رنج‌هايي که بودند چشمان خيره‌ام نمي‌ديدند.
به سرعت مي‌دويدم و جواني و زمان را به زانو درآوردم.
و هرگز مکث نکردم تا ببينم معناي زندگي چيست.
و هر گفتگويي که اکنون مي‌توانم به ياد ‌آورم
مرا در خود فرومي‌برد، و ديگر هيچ.

آن روزها ماه آبي بود.
و هر روز شوريده،‌ چيز تازه‌اي براي ما به ارمغان داشت.
عمرم را همانند عصاي جادو به کار مي‌بردم،
و هرگز بيهودگي و هدر رفتن ناشي از آن را نمي‌ديدم.
بازي عشق بود که با تکبر و غرور نقش‌آفريني مي‌کردم.

و هر شعله‌اي که افروختم، ‌به سرعت فرو ‌نشست.
تمام دوستانم به نوعي پراکنده شدند،
و در آخر من، تنها بر صحنه نمايش باقي ماندم.
چه بسيار ترانه‌هايي در ذهنم هستند،
که هرگز خوانده نخواهند شد.
بر زبانم طعم تلخ قطره‌ای اشک را احساس مي‌کنم.
و زمان به سويم مي‌آيد
به تاوان آن روزهاآن روزها وقتي که جوان بودم